خراسان مرکب از دو كلمه (خور و آسان ) كه در لغت به معنی محل طلوع خورشيد است و در متون قديمی با عنوان مطلع الشمس از آن ياد كرده اند.اين خطه در سرتاسر تاريخ پر ماجرای خود مردان نامداری را چه در زمينه سياست و چه در زمينه علم و ادب در دامان خود پرورانده است. در زمانهای قديم سرزمينی پهناور بوده است كه طی قرنهای متمادی در اثر جنگهای گوناگون و بی لياقتی حكام به بخشهای مختلف تقسيم شده و امروزه قسمتی از اين بخش ها در خاك همسايگان شمالی و افغانستان قرار دارند. خراسان امروز جزئی از خراسان قديم يا خراسان بزرگ می باشد.
خطه خراسان نيز مثل ساير قسمتهای ايران از آسيب مغولها در امان نماند و مصائب زيادی در طول تاريخ متحمل شد. تنها توجه شاهرخ از نوادگان تيمور خان و همسرش گوهرشاد خاتون كه بانی بسياری از ابنيه بخصوص مسجد گوهرشاد است، توانست رونق گذشته را به آن بازگرداند. ازآن پس نيز خراسان همواره مورد هجوم واقع شد. ازبكها بارها خراسان را مورد هجوم قرار دادند و بر نابسامانيهای اين منطقه افزودند. دوران تيره خراسان تا زمان آغامحمد خان قاجار طول كشيد و سرانجام در زمان فتحعلی شاه آرامش نسبی به مشهد بازگشت. استان خراسان در حال حاضر با مساحتی حدود 2/313337 كيلومتر مربع ( تقريبا" يك پنجم مساحت كل كشور) در شرق ايران قرار گرفته است.
اين استان از شمال به كشورهای شوروی سابق، از مشرق به افغانستان و شوروی، از جنوب به استانهای سيستان و بلوچستان و كرمان و از مغرب به استانهای يزد، اصفهان، سمنان و مازندران محدود است. شهرهای عمده استان خراسان عبارتند از:مشهد،درگز،بجنورد،اسفراین،نیشابور،سبزوار،تربت حیدریه،تربت جام،کاشمر،فردوس،طبس،بیرجند،تایباد،سرخس،قاین و نهبندان.
بررسی سوابق قاليبافی در خراسان:با مراجعه به منابع و كتب موجود در خصوص تاريخ قاليبافی كمتر جايی را می توان يافت كه در آن از قدمت قاليبافی در مشرق ايران به ويژه نواحی شمال شرق ذكری به ميان آمده باشد. به عبارت ساده تر نه تنها از قاليهای قديمی كه در اين منطقه بافته می شد، كمتر باقیمانده، بلكه در منابع موثق كه عموما" توسط سياحان و مورخان ضبط گرديده، اغلب به طور پراكنده به آن پرداخته شده است. مناطق شرق ايران كه در اينجا مورد نظر است دو ايالت ايران قديم هستند كه سابقا" به نامهای ايالت های قوهستان و خراسان بزرگ در مشرق و شمال شرق ايران معروف بوده اند. در ميان كتب و منابع قديمی كتاب احسن التقاسيم از جمله مواردی است كه بطور مشهود به قاليبافی در خراسان و قوهستان اهتمام می ورزد. مقدسی در اين كتاب می نويسد:
«از قوهستان پوشاكهايی مانند نيشابو ری سفيد، فرش و جانماز و از غرج شار،زر و لباده و فرشهای نيكو و جامه دان و مانند آن صادر می شود. از بخارا پارچه های نرم، جانماز، رختخواب مسافرخانه و فرش و همچنين از خوارزم سمور، سنجاب، عناب و فرش و لحاف و ديباج پيشكش ومقنعه ابريشمی و... صادر می شود. از توران پانيذ خيزد كه از «ماسكان» بهتر است. در ديگر شهرها فرش و مانندش می بافند، چنانكه در قوهستان خراسان بافته می شود.»
در ميان مناطق قديم قاليبافی خراسان علاوه بر خوارزم و بخارا شهر هرات نيز آشكارا در عرضه قاليهای خوب و نفيس در طول دورانهای متعدد فعاليت داشته و اين چيزی است كه سيسيل ادواردز صراحتا آنرا در كتاب خود انكار كرده است و می نويسد:
«به نظر من اگر در قرن شانزدهم و ادوار بعد از آن قاليهای نفيس در هرات تهيه شده باشد، بايد در قاليهايی كه از آن دوره به بعد در افغانستان بافته شده، آثاری از استادی و مهارت ديده شود. احتمال دارد كه ساكنان متمكن هرات مركز ايالت خراسان، و غنی ترين و مهمترين شهر اين خطه برای خانه های خود احتياج به قالی داشته اند و بازرگانان شهر تعدادی قالی به بخشهای بافندگی قاينات سفارش داده اند. پس از مدتی صاحبان قاليها بعضی از آنها را فروخته اند و اين فرشها به كشورهای مغرب راه يافته باشند و از آنجا به قاليهای هرات شهرت يافته اند. بديهی است كه نه از آن جهت كه در شهر هرات بافته شده بلكه از این رو كه این فرشها از هرات به دست آنها رسیده است.»
اما با توجه به قراين و برخی اسناد موجود و تصاوير باقی مانده از نقاشيهای قرون 8 و 9 هجری می توان بر صحت اين امر ترديد كامل روا داشت. اين تصاوير و اسناد مربوط به دوره حكومت سلسله تيموريان است كه اهتمام آنها بويژه شاهرخ و پسرش و همچنين سلطان حسين بايقرا به هنر، باعث شكوفايی بسياری از رشته های هنر ايرانی در آن خطه گرديد. تيمور لنگ در سال 782 هجری شروع به تسخير ايران نمود و مانند فتنه مغول، فتح تيمور با خرابی و ويرانی بسيار همراه بود. ولی هنرمندان و صنعتگران شهرهای تسخير شده به سمرقند پايتخت تيمور برده شدند و بسياری از صنايع در آنجا تشويق و ترغيب شد. در دوره تيموريان مخصوصا شاهرخ پسر چهارم تيمور كه پس از او به سلطنت رسيد ،مينياتورسازی به منتها درجه ترقی رسيد. بسياری از مينياتورهای برجای مانده از اين دوران و حتی پس از آن علاوه بر ارزشهای هنری، بيانگر اوضاع و احوال اجتماعی و هنری زمان خود می باشند. در بسياری از اين تصاوير انواع قاليها با نقوش متعدد اعم از هندسی و حتی لچك و ترنج های امروزی و اسليمی های زيبا ديده می شود كه بدون شك زيبايی آنها حاصل دست نقاشانی چيره دست همچون بهزاد و شاگردان او بوده و بيانگر وجود اين نوع از هنر بافندگی و پيشرفت آن بوده است. توجه به ريزه كاری و جزئيات از خصایص مهم مينياتورهای سبك تيموري است.
اين توجه به جزئيات اشياء مانند قالی، كف اتاق، لباس و تزئينات معماری، نقاشيهای هرات را در ميان بزرگترين مينياتورهای ايران قرار می دهد.شاهرخ در واقع با انتخاب هرات به عنوان پايتخت ایران بنيان گذار اولين مكتب هنری ايران يعنی مكتب هرات گرديد. شاهرخ، خود شاعر و صنعتگر بود و پسرش بايستنقر بيش از پدر مشوق و حامی علم و ادب و صنعت گرديد و كتابخانه بزرگی در هرات تاسيس نمود و در آنجا چهل تن از بزرگترين نقاشان و خوشنويسان و صحافان را جمع كرد و به دست آنان اثر بزرگ طلايی مينياتورسازی ايران ظهور كرد. شاهرخ در سال 850 هجری قمری وفات يافت و پسرش بايستنقر كه حامی و مشوق صنعت و ادب بود قبل از پدر زندگانی را بدرود گفته بود. پس از شاهرخ، سلطان حسين بايقرا به تخت سلطنت نشست و 37 سال در هرات سلطنت كرد و در سال 911 هجری قمری بدرود حيات گفت. او و وزير معروفش ميرعلی شير، شاعر نامی،مشوق و حامی صنعت بودند و در زمان آنان بسياری از هنرمندان زبده از هر صنعت و هنری در هرات گرد آورده شدند.از جمله اسناد مهم و تاريخی كه مبين توجه سلاطين تيموری به انواع مختلف هنر می باشد، سندی است كه توسط جعفر تبريزی،خوشنويس معروف دوره تيموری و رئيس كتابخانه بايستقر، جهت گزارش فعاليتهای هنری تهيه شده است و حافظ آبرو آنرا به دست می دهد. برخی از موارد ذكر شده در اين گزارش چنين است:
«امير خليل دو موضع دريا را از گلستان، موج آب تمام كرده، به رنگ نهادن مشغول شد. مولانا علی روز تحرير عرضه داشت، به طرح ديباچه شهنامه مشغول داشت و چند روز چشم او درد می كرد.
خواجه غياث الدين از رسايل دو موضوع به چهره رسانيده و چند روز چشم او درد می كرد. درگاه سنگ تراشی شده و فرش ممز تمام شده و در دندان صورتخانه نشانده شده و مخارجه نهاده. استاد صيف الدين سلامت است و زحمت او به صحت مبدل شد.»
اين سند را می توان يكی از مهمترين مدارك معتبر در اثبات توجه سلاطين تيموری به انواع هنر قلمداد نمود. حافظ ابرو در جای ديگری در ذكر وقايع سال 830 هجری قمری در هنگام سلطنت شاهرخ پسر تيمور، در ذكر رسيدن ايلچيان ختای می نويسد:
«فرمان همايون به نفاذ انجاميد تا شهر و بازار را آذين بندند. سكان و قطان هرات، هر صنعت وری، هنر خويش ظاهر كند به آلاتی كه در صنعت او خوبتر و بهتر نبود، دكان خود را آراسته كرد و بواقی كويها و محلات هر كجا راه عامه بود به جام های ابريشمين و قاليهای خوب و نخ و نسيج و طرف و ظرف بياراست.»
بدون شك قاليبافی در آن موقع جزو صنعتهای مهم شهر هرات بوده است كه تزييين شهر با قاليهای خوب نيز جزو وظايف صنعتگران ذكر شده است. البته احتمال آن است كه شهر مشهد نيز حتی قبل از دوره تيموريان و در زمان ايلخانان مغول از مراكز قاليبافی خراسان بوده باشد.ابن بطوطه (779-703هجری قمري) در طی سفر خود پس از رسيدن به مشهد در وصف حرم امام رضا می نويسد:
«مشهد امام رضا قبه بزرگی دارد. روی قبر ضريح چوبی قرار دارد كه سطح آن را با صفحات نقره پوشانيده اند. داخل بقعه با فرشهای گوناگون مفروش گرديده»
اگر اين قاليها كه ابن بطوطه به آنها اشاره كرده، بافت مشهد نباشند، دور از ذهن نيست كه در يكی از شهرهای ديگر خراسان بزرگ نظير هرات، خوارزم، بخارا و يا حتی در ايالت قوهستان بافته شده باشند. چرا كه سابقه بافندگی مراكز مذكور تا آن هنگام بسيار طولانی بوده است.
هنگامی كه شاه اسماعيل در سال 916 هجری قمری هرات را تسخير نمود، پايتخت از هرات به تبريز منتقل شد و به اين ترتيب بسياری از هنرمندان از هرات به تبريز برده شدند و دومين مكتب هنری ايران، همانگونه كه در بخش قاليهای آذربايجان اشاره شد، در تبريز بنيان نهاده شد. احتمالا از همين زمان اوضاع قاليبافی در اغلب مراكز خراسان خاصه هرات،خوارزم، بخارا، قوهستان و... تنزل يافت. به نحوی كه در حال حاضر در برخی از آنها اثری از شكوه قاليهای گذشته دیده نمی شود.
مهمترين مراكز قاليبافی استان خراسان:مهمترین مراکز قالیبافی استان خراسان در حال حاضر عبارتند از:
1- مشهد، 2- بيرجند، 3- كاشمر، 4- طبس، 5- تربت جام و تربت حيدريه (قاليهای بلوچ خراسان) 6- شمال خراسان شامل قوچان و شيروان و بجنورد، 7- نيشابور، 8- سبزوار، 9- گناباد .
در ادامه به معرفی اجمالی برخی از اين مناطق می پردازيم.
مشهد
شهر مشهد به خاطر وجود آرامگاه هشتمين پيشوای شيعيان جهان حضرت رضا عليه السلام دارای شهرت بسياری است. گفته شده حضرت رضا در سال 200 هجری بنا به اصرار مامون به مرو مقر مامون عزيمت نمود. در بين راه مردم نيشابور از امام رضا عليه السلام استقبال با شكوهی به عمل آوردند. دو سال بعد يعنی در سال 202 هجری قمری امام رضا قصد مراجعت نمود. اما در راه توسط مامون و بوسيله زهر به شهادت رسيد. او را در روستای سناباد به خاك سپردند و از آن زمان سناباد به مشهد طوس يا مشهد رضا معروف شد. كم كم مشهد بدون مضاف اليه طوس يا رضا به كار رفت. مشهد اسم مكان است و از ريشه شهادت است. در زمان سامانيان نسبت به مرقد امام رضا توجه بيشتری شد و در زمان ديلميان كه از شيعه طرفداری می كردند مشهد رو به توسعه و آبادانی گذاشت. در زمان سلطان محمود غزنوی، حصاری به دور شهر مشهد كشيده شد. جغرافی نويسان قرن چهارم هجری از سناباد به عنوان قریه و روستا نام برده اند و حمداله مستوفی در نیمه اول قرن هشتم از مشهد به عنوان شهرکی نام برده است. بارتولداشپولر، وضع شهر مشهد را در دوره قاجار چنين نوشته است:
«دور مشهد ديواری از گل كشيده شده و برجهايی بر آن ساخته اند. خيابان عمده شهر از شمال غرب به جنوب شرق كشيده شده. قبر امام (ع) در وسط اين خيابان قرار دارد و از دو طرف محاط به عمارت و ابنيه است. خيابان عمده مزبور، معروف به خيابان است.».
در دوره قاجار كه اكثر شهرهای ايران دچار خرابی و ويرانی شد، شهر مشهد نسبت به شهرهای ديگر از بركت وجود امام رضا (ع) موقعيت بهتری داشت.
سوابق قاليبافی در مشهد
تعيين تاريخ شروع قاليبافی در مشهد، همچون تعيين شروع قاليبافی در استان خراسان، تا حدودی با مشكل مواجه است. مطابق نوشته ها و مدارك موجود قديمی ترين قالی موجود منصوب به اين شهر متعلق به دوره شاه عباس صفوی (996-1038 هجری قمري) است. مطابق روايات و نوشته های موجود اين قالی به دستور شاه عباس و در شهر مشهد، جهت آستان حضرت رضا (ع) بافته شده است.
در مورد اين قالی سيسيل ادواردز نيز توضيحاتی داده و در كتاب خود قالی ايران در مورد رويت آن مطالبی به رشته تحرير درآورده است. وی عنوان می كند در مورد سابقه بافت اين قالی با جستجو در اسناد و مدارك موجود در آستانه،تنها ليستی پيدا نمود كه متعلق به سال 1302 هجری قمری بوده و در آن به مطلب بالا اشاره گرديده است و استناد به اين حرف خزانه دار می كند كه ليست مذكور متكی به روايت و احاديث است. در مورد چگونگی اوضاع قاليبافی از زمان صفويان تا اوايل قرن 14 هجری مدارك خاصی در دست نيست. اما شايد دو منبع تا حدودی در مورد تاريخ شروع قاليبافی جديد مشهد، مطالبی را به دست دهد و ما را از ابهام خارج سازد. هرچند اين دو منبع نيز از كفايت لازم برخوردار نيست. يكی از منابع، نوشته های شيندلر، سياح آلمانی است كه در سال1293 هجری قمری شهر مشهد را چنين توصيف كرده است:
«قيمت آذوقه در مشهد مانند دارالخلافه است. قيمت فرش، مس و غیره حتی از دارالخلافه نیز بیشتر است... در مشهد پارچه ابريشمی و قالی خوب می بافند.»
اين تاريخ تقريبا مطابق با سال 1251 هجری شمسی است. همچنين سيسيل ادواردز كه هنگام ارزيابی و بررسی قاليهای متعلق به آستان قدس قاليهای بافت مشهد را نيز ديده است می نويسد هيچ فرشی كه دارای بيش از 80 سال سابقه و متعلق به شهر مشهد باشد وجود ندارد. همچنين ادواردز از يكی از رنگرزان معروف مشهدی شنيده است كه پدربزرگ وی در كار
رنگرزی فعاليت می كرده شنیده است هنگام مراجعت به مشهد در سال 1860 ميلادی هيچ قاليبافی در آن نديده بود. به عبارتی قاليبافی مشهد پس از چند سده ی مبهم و نامشخص به طور تقريبی و احتمالا در فاصله سالهای 1240تا1250 هجری شمسی دوباره احياء و از همان زمان مراحل رشد و ترقی را طی نمود. اما آيا اين قاليها از لحاظ طرح و رنگ و بافت مطابق و همسان با قاليهای امروز مشهد بوده اند يا نه نياز به بررسی بيشتری دارد. احتمالا اين قاليها چندان ارزش هنری و حتی تجاری برای صادرات نداشته است. اما از ابتدای سال 1280 هجری شمسی يعنی پس از حدود 30الی40 سال قاليهای نفيس توليد شده در مشهد كه اغلب از توليدات استادان و بافندگان دوره جديد و معاصر مشهد و دارای ارزشهای هنری/ اقتصادی بالايی بودند به خارج از كشور صادر گرديدند و هم اكنون بسياری از آنها زينت بخش موزه ها و كلكسيون های بزرگ در داخل و خارج از كشور است.
قاليهای برادران عمو اوغلی، محمد ابراهيم مخملباف و حاج علی خامنه ای از مهمترين قاليهای اين دوره در مشهد می باشند. اين سه نفر بنيانگذاران و احياءكنندگان قاليهای معاصر در مشهد هستند. قضاوت در مورد قدمت قاليبافی مشهد در سالهای قبل از 1250 هجری شمسی و بيشتر از آن به بررسی بيشتری نياز دارد كه فرصت آن برای نگارنده مهيا نگرديده است. آنچنان كه از بررسي های انجام شده برمی آيد اين است كه افراد غير بومی، به ويژه مهاجران آذربايجانی نقش بسزايی در شروع دوباره و احيای قاليبافی مشهد داشته اند كه حاج علی خامنه ای و خانواده عمواغلی (كهنمويی) از اين گروه اند.
ویژگیهای ظاهری قالیهای مشهدطرح ورنگگل های بزرگ
شاه عباسی به همراه ساقه های نسبتا باریک و ظریف از ویژگیهای خاص طرح های قدیم مشهد بوده است که از لحاظ ساختار بسیار شبیه به سبک خاص طرحهای اصیل
هراتی است که نمونه هایی از آنها منسوب به هرات هنوز هم در دوره ی ما باقی مانده است.امروزه نیز کاربرد این شیوه به خصوص در طرحهای افشان و
لچک و ترنج با حاشیه های کتیبه ای در تولیدات شرکت فرش آستان قدس رضوی دیده می شود.
طرحهای تصویری،
شکارگاه و نظیر آن در قالی معاصر مشهد کمتر دیده می شود.انواع طرحهای
گل فرنگ نیز چند سالی است در مشهد رواج یافته است.طرح لچک وترنج سعدی نیز از طرحهای خاص جنوب خراسان(بیرجند)است در فرشهای دهه های اخیر مشهد فراوان دیده شده است.همچنین گرایش به طرحهای کرمان،کاشان ونایین نیز به طور فراگیر در قالی مشهد شدت یافته که آثار آن را حتی در بازار فرش تهران می توان دید.رنگ های قرمز سیر(قرمزدانه)عنابی،کرم،انواع سبز،آبی و سرمه ای و قهوه ای از عمده رنگ های مورد استفاده در قالی های امروز مشهد است.متاسفانه انواع رنگهای صورتی و زرد در طرحهای
گل فرنگ به سبک
تبریز نیز مورد استفاده قرار می گیرد که هیچگونه تناسبی با طرحها و رنگهای قالی اصیل مشهد و حتی خراسان ندارد.احتمالا این رویه به دنبال گرایش تدریجی برخی از طراحان مشهد به طرحهای
قالی تبریز است که در برخی موارد نتایج تاسف باری را به دنبال داشته است.در سبکهای نایین و کاشان و کرمان عمده قالیها متاثر از رنگهای قالی مناطق مذکور است وتغییر خاصی در نسخه برداری مشهد دیده نمی شود.(هر چند که شیوه ی بافت تغییراتی دارد).
مواد اولیه مورد مصرفپشم به عنوان پرز قالی و نخ پنبه به عنوان تار و پود تنها مواد اولیه مورد مصرف هستند.در برخی از نمونهای قدیمی و مشهور قالی مشهد استفاده از ابریشم نیز دیده شده است.
ابعاد قالیابعاد متداول قالی مشهد عموما 6 متری،12 متری،15 متری،وحتی در ابعاد بزرگتر متغییر است.اما ابعاد کوچکتر بسیار نادر است. در برخی از قالیهای قدیم مشهد همچون قالیهای عمو اوغلی ابعاد بیش از یکصد متر مربع نیز دیده می شود.
ویزگیهای فنی بافترجشماراغلب قالی های امروز مشهد دارای رجشماری بین 30 تا 35 و در موارد نادر تا 40 رج است.در برخی از نمونه های قدیمی همچون قالی های معروف صابر و عمو اوغلی تا رجشمار 130 نیز می توان دید. در حال حاضر برخی از تولیدکنندگان بخش خصوصی قالیهایی با رجشمار 50 الی 60 نیز عرضه می نمایند که تعداد آنها در مقابل کل قالیهای مشهد ناچیز است.
نوع گرهدر منطقه مشهد هر دو نوع گره فارسی و ترکی قدیم استفاده می شود.اما گره فارسی در مشهد قدیمی تر و متداول تر است.
شیرازه بافیعمل شیرازه بافی قالی های مشهد تا حدود 50 سال قبل همزمان با بافت انجام می شد،اما از آن زمان تا امروز قالی های مشهد پس از پایان بافت شیرازه بافی می شوند. در برخی از نمونه های نفیس قالیهای مشهد نظیر قالیهای برادران عمو اوغلی و عباسقلی صابر به جای شیرازه،شیوه ای شبیه به گلیم بافی فرش را در کناره های طولی فرش،جایگزین شیرازه نموده اند که به همراه گلیم بافی اول و آخر فرش همچون قابی فرش را در میان گرفته اند. این گلیم بافیها نیز عموما با ابریشم بوده است.
پرداخت و روگیریاین کار در حال حاضر اغلب پس از پایان بافت قالی به وسیله قیچی برقی انجام می شود.
گلیم بافیتقریبا همه ی قالیهای مشهد از قدیم دارای گلیم بافی به سبک فارسی هستند.
نوع دار قالیدستگاه های قالی بافی همگی از نوع عمودی و ثابت هستند.
نوع چله کشیچله کشی قالی های مشهد به روش معروف ترکی و بر روی دار قالی انجام می شود.(باید متذکر شد این شیوه مشخصه اصلی فرش معاصر شده است و شیوه قدیمی آن که سالهای زیادی است به فراموشی سپرده شده همان روش معروف چله کشی فارسی است.)
نحوه پود کشیقالیهای امروز مشهد همگی از نوع دو پود هستند و عمدتا در گروه قالیهای لول باف قرار می گیرند و از سفتی و استقامت خاصی برخوردار هستند.
مهمترین مراکز قالیبافی مشهد از مهمترین مراکز قالیبافی حومه مشهد می توان از طرقبه،جاغرق،شاندیز،زشک و نوغند نام برد.
استادان طراح و تولید کننده قالیمحمد عمواغلی، عليخان عمواغلی، محمد ابراهيم مخملباف، حاج علی آقا خامنه ای، عباسقلی صابر، حاج غلامرضا اخوان نساج، حاج علی مدد، شيخ بورنگی، حاج عبدل مومنی، خليل خديوی، حيدر حيدر پور كافی، كاظم شش كلانی، قاضی خانی، محمد مهدی مخملباف و محمد رضا مخملباف برگزيده ای از توليدكنندگان معاصر قالی مشهد هستند. از طراحان معروف مشهد می توان به عليپور، ميرزا حسن زرين كلك، ميرزا حسن طرحچی، عبدالحميد صنعتكار، حاج سيد مهدی جواهر قلم، حاج سيد مهدی يزدی و محمد حسين فخرالواعظين مهدوی را نام برد كه از قديم تا به امروز در كار طراحی قالی مشهد اشتغال داشته و يا دارند، اشاره نمود.