گره ترکی و گره فارسی قالی

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 12)

گره ترکی، گره فارسی
به طوری که خواهیم دید، نمونه های اندکی از قالی کهن سیستانی که باقی مانده است با گره ترکی بافته شده است، و حال آن که هیچ گاه سیستان محل اقامت ترکان نبوده و اهالی سیستان هیچ گاه تحت تأثیر فرهنگ ترکان قرار نگرفته اند. در آثار مربوط به قالی قشقایی، گاه اشاره می شود که قالی بلوچی تحت تأثير قالی قشقایی قرار گرفته است. گو این که این تأثیر، اگر هم درست باشد، مربوط به بلوچستان و نه سیستان، مربوط به سال های قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) و نه پیش از آن و بالاخره مربوط به نقشه و نه فنون قالیبافی است به ناچار باید پذیرفت که گره ترکی در قالی سیستان اصیل است و خواهیم دید که چنین است.
اصولا نام گذاری ترکی و فارسی این توهم را پیش آورده است که گره ترکی از آن ترکان و گره فارسی از آن ایرانیان است؛ چنین نیست. اکنون کهن ترین نمونه های قالی جهان بافته های پازیریک و باشادار هستند که از گور شاهان سکایی - یکی از اقوام پر جمعیت شمال ایران که سیستانیان هم از آنان هستند - به دست آمده است. در قالی پازبریک گره ترکی و در قالی باشادار گره فارسی دیده می شود. از آنجا که یک دسته از سکاها در جایی دور از سرمنشأ خود یعنی در سیستان، توانسته اند سنّت خود را حفظ کنند، ناچار می توان پذیرفت که از میان آن دو قالی، به احتمال بسیار قوی، پازیریک سکایی است نه قالی باشادار.
(صفحه 13)
نام ترک اساسا در تاریخ و فرهنگ، نادرست به کار رفته و موجب بروز مسئله ها و گرفتاری های بزرگ برای محققان به ویژه در دوره ی معاصر شده است. از آغاز این قرن تاکنون، نیروی زیادی از دانشمندان ایران و جهان از جمله متخصصان اتحاد شوروی (سابق) صرف این کار شده است که ثابت کنند اقوام شمال ایران نه ترک، بلکه از تیره های ایرانی بوده اند. برخی از این قوم ها حتی اگر ایرانی نبودند، آریایی بودند و نه ترک. برای مثال هون ها ترک نبودند. هفتال ها از اقوام ایرانی بودند. سکاها که تمام مناطق شمال ایران تا شمال دریای سیاه را گرفته بودند، یک یا چند قبیله ی ایرانی هستند که نامشان جزو اقوام ایرانی در کتیبه ی داریوش بزرگ آمده است.
نام های کهن بخش بزرگی از نواحی ترکنشین کنونی از ترکستان شرقی (مثلا ترفان ) تا آسیای صغیر، حتی قسمت جنوب آن که اکنون جزو کشور عراق است (مثل شهرزور و ...) ایرانی بوده است. این نام ها همه کهن هستند: پامیر؛ ختن، وه رود؛ ارنگ، آمو (نام های متفاوت جیحون یا گاه بخشی از آن)؛ همه ی نام هایی که با پسوند ایرانی کند. کد پایان می یابند، مثل: سمر قند، اوز کند، بیکند، پنجکند؛ و نام هایی چون، سند، خوارزم، داهه تا قفقاز، آبشوران، اَران، اَرس، آرارات (hara rada = کوه بخشنده) و ...
یکی از موارد مهم و بسیار اشتباه انگیز، آمیختن کلمه ی تور باترک به ویژه همراه با مقاصد سیاسی در صد سال اخیر است. تردیدی نداریم که به واسطه ی ظهور ترکان در آسیای مرکزی، عمده ی آثار تاریخی ما در دورهای اسلامی تور را به جای ترک به کار برده اند. اما این به هیچ وجه مانع تمایز این دو از هم نیست. آنچه تور، و با همین مدلول و معنی، به نادرست ترک خوانده شده قومي است ایرانی و ساکن آسیای مرکزی که نام شاهان و سرداران آن همه ایرانی است: افراسیاب، گرسیوز، ارجاسب، اندريمان، بیدفش، کهرم، نامخواست، هزار و ... همه نام های ایرانی هستند و مورخان ما هم این نکته را تذکر داده اند. بنابراین تردیدی در ایرانی بودن اقوام شمال ایران به ویژه پیش از ظهور ترکان در آسیای مرکزی، نیست. این قوم تور، دست هایی از سکاهاست که امروزه در عالم تحقیق از آنان با اصطلاح علمی سکاهای شرقی و با اصطلاح تاریخی تور یاد می شود. سکاهای شرقی تا ختن پیش رفتند، عده ی زیادی از ایشان بودایی شدند و آثار کهنه ی ایشان به خط و زبان ویژه ی ایشان باقی است.
باقیمانده ی الآن ها، آس ها و دیگر اقوام قفقاز که اکنون نه به ترکی بلکه به یکی از زبان های ایرانی سخن می گویند و ساکنان آذربایجان، که حداکثر سیصد سال است که
(صفحه 14)
ترک زبان شده اند و ترک نیستند، تا حدود شمال خمسه در غرب زنجان، گره ترکی به کار می برند و جنوب تر از آن گره فارسی در میان دیگر اقوام ایرانی، تنها دسته هایی، گره ترکی به کار می برند (آن هم البته کمتر) که از شمال آمده اند، مثل قشقاییان، افشارها و بخش کوچکی از ترکمن ها. ناچار باید پذیرفت که گره ترکی، همان گره تورها یا تورانیان، و به عبارت دقیق تر گره سکایی است: فنی از شمال ایران که کهنه ترین نشانه ی آن قالی پازیریک است.
نکته ی مهمی که هرگز به آن توجه نشده این است که گره ترکی در غرب دریای خزر رواج دارد و در شرق آن که بیش از غرب می بایستی تحت تأثیر ترکان قرار گیرد، بیشتر گره فارسی و بسیار کمتر گره ترکی معمول است. بالاخره تنها نقطه یی از ایران که دارای قالیبافی اصیل و دست نخورده ایی است، روستاهای کلاردشت است که اصطلاحات کاملا اصيل آن، نقشه های منحصر به این منطقه و نقش مایه های بومی آن همه حکایت از یک فن مستقل دارد و گره آن ترکی است. این اصلا نباید موجب تعجب باشد، زیرا بر اساس مجموع استدلال های ما باید پذیرفت که گره ترکی یک فن شمالی است.
در بافت پارچه فنّی هست که در لبه ی آن به کار می رود تا پارچه شکافته نشود. به این لبه هم، در ایران ترکی گفته می شود. اما این هیچ به معنی آن نیست که فن مزبور از آن ترکان است و تنها چیزی که بعید است، همین است. تاریخ نساجي ابدا چنین چیزی را نشان نمی دهد. در مورد بافته ها، ترکی تنها یک اصطلاح است. با ملاحظه ی شواهد تاریخی موجود می توان پذیرفت که تحول آن ناچار شبیه تحول نام سکاهای شرقی از تور به ترک است.
ممکن است سوآلی پیش آید که پس چرا در همه جا تركان و ترک زبانان گره ترکی به کار می برند؟ آیا این گره با آنان به جهان راه نیافته است؟ پاسخ نخست این است که چنین چیزی مسلم نیست و ما به آن خواهیم پرداخت. دیگر این که گره ترکی در قالی پازیریک به کار رفته است. این قالی متعلق به زمانی دست کم هزار سال پیش از آن است که ترکان پا به تاریخ بگذارند. پیش از قرن پنجم میلادی هیچ گونه اطلاع تاریخی، تمدنی، یا قوم شناسانه از ترکان نداریم. قالی پازیریک « آشکارا تخت جمشید را به یاد می آورد». تركان از جایی در شمال مرکزی آسیا رو به غرب آمدند و جمعیت آنان هم محدود بود. آنان در این مسیر به سکاها برخوردند و اگر تقلیدی یا آموزشی در کار بوده باشد، آموزش ترکان از سکاها و دیگر اقوام ایرانی بوده است نه برعکس و گرنه چرا نام قالی، گلیم، فنون بافت، نقشه ها و
(صفحه 15)
نقش مایه ها در میان ترکان به طور عمده فارسی با ترجمه از فارسی است؟
نگاهی به اصطلاحات قالیبافی در زبان ها (یا گویش ها)ی ترکی نشان می دهد که ترکان این فن را از دیگران گرفته اند. از میان همه، واژه ی قالی را کنار می گذاریم زیرا بحث انگیز است. ازبک ها قالی را جل خرس می نامند و نوع مرغوبش را سوزنه (سوزنی). تمام تركان شرقی و ترکان آسیای صغیر (ترکیه) دستگاه یا دار قالی بافی را تسگا، تزگا، تزگاه و امثال آن می گویند. گلیم را ترکمن ها و ترکان غربی کیلیم و ازبکان و قرقیزان گیلیم می نامند. آنان حتی نام هایی را به کار می برند که در زبان فارسی فراموش شده است. نام عمده ی نقش مایه ها چنین است: قچک یا قوچک به معنی سر قوچ، پارسی با پارسی گول ( parsi/ gal ) به عنوان نام نقشی که گرفته از تاج شاهان ساسانی است، شیر پنجه به عنوان نام نقشی که شبیه پنجه ی حیوان است، سگدک به معنی سگداغ و نام نقشی که تصور می شود داغ یا نشان است، کجبه به معنی کجاوه و نام نقشی، نلدگ با نالداگ به معنی داغ نعل و نام نقشی، مّرَک به معنی مارک نقشی موج دار یا مارپیچ، کِرمک دو نقش ریز به شکل دو کرم و ده ها نام دیگر اینها واژه های ترکمنی، ازبکی و قرقیزی هستند؛ حال اگر به مرکز ایران نزدیک شویم، وضع به مراتب پیشرفته تر از این است و جز چند اصطلاح محدود در میان ترکان چیز دیگری از فرهنگ گسترده ی قالیبافی، ترکی نیست.
در ترکیه نیز علی رغم تمام کوششی که در قرن اخیر برای ترکی کردن شده است شواهد بسیاری حکایت از بنیاد ایرانی قالی ترکی دارد. شهرت گره ترکی به قيورز (يا غیوردز) صرفا به دلیل آشنایی ابتدایی اروپاییان با قالی شرقی از راه آسیای صغیر است.
هم اکنون نیز جمعیت واقعی تر كان (که مانند ترکمن ها مشخصا ترک هستند) بسیار کمتر از ترک زبانان است. تمام مردم آذربایجان در این سو و آن سوی مرز از تیره های ایرانی هستند. جمعیت مهمی در غرب زنجان و آذربایجان، کُرد بوده اند و اکنون ترک زبان شده اند. کافی است شهرهایی مثل بیجار و میاندوآب را در نظر بگیریم و از پیران کهنسال راجع به ترک زبانان شصت سال پیش آنان سوال کنیم. در شرق دریای خزر، گویش های کهن ایرانی به صورت جزیره های يغنابی، ساریگلی یازگولامی و ... باقی مانده است. اینها یادگار اقوام ایرانی این منطقه هستند که اکنون گاه با زبان ترکی محاصره شده اند.
در جنوب همه ی این مناطق گره رایج همان گره نامتقارن یا فارسی است، از افغانستان تا غرب كردستان و از حدود زنجان، جنوب رشته کوه البرز، خراسان تا سواحل دریای جنوب، جز در میان جمعیت های کوچکی که یا از شمال آمده اند یا تحت تأثیر شمالیان هستند، گره فارسی به کار می رود و این جمعیت ها عبارتند از: قشقایی ها (که تقریبا نیمی از آنان گره ترکی دارند)، افشارها (همچنین)، ترکمن ها (که بیشترشان گره فارسی دارند) و سیستانیان قدیم. حتی شاهسون های معروف به بغدادی که گفته می شود از آسیای صغیر به حوالی ساوه
(صفحه 16)
مهاجرت کرده اند، گره فارسی دارند.
ملاحظه می شود که گره ترکی، شمالی است و گره فارسی جنوبی. گره فارسی نام درست خویش را دارد اما گره ترکی تحت تأثیر عوامل تاریخی، مثل تبدیل تور به ترک، چنین نام یافته است. هیچ چیز نمی تواند انتساب آن را به ترکان - که واژه های اساسی قالی بافی را ندارند- ثابت کند. اگر در سیستان قدیم گره ترکی به کار می برده اند و از قالی های آنان خوشبختانه بیش از ده نمونه باقی مانده است، این از اقبال ما بوده است که از این آخرین بازمانده های بافته ی سکایی، سنت اصیلی را بازیابیم. نظریه ی قدیم مبتنی بر اصل شرقی بودن گره ترکی و غربی بودن گره فارسی با استدلال بالا سست می شود به ویژه وقتی بدانیم که حتی در چین، گره فارسی به کار می رود، و نیز در همه ی سرزمین های شمال شرق ایران یعنی ترکمنستان، ترکستان غربی، خوارزم، بخارا، سمرقند تا پامیر و ختن، و ترکستان شرقی در همسایگی چین و جایی که به خاستگاه ترکان نزدیک تر است. این سرزمین ها نسبت به آذربایجان در تماس مستقیم تری با ترکان بوده اند. چگونه است که در هیچ یک از آنان گره ترکی دیده نمی شود؟ این گره دقیقا در ناحیه یی رایج است که سرزمین باستانی سکاها بوده است. دسته های کوچک و مستقلی از ترکان وجود دارند که اصلا گره ترکی را نمی شناسند، مثل قبیله ی تیموری ساکن خراسان (تربت جام، تربت حیدریه و ...) همه ی این پدیده ها نمی تواند اتفاقی باشد.
تصور نگارنده این است که قالی تاروپود و پرزدار ابتکار ایرانیان است و این ابتکار تا حد تاروپود و پرز بین ایرانیان شمالی و جنوبی مشترک بوده است، اما در نوع گره، جنوبی ها ابتکاری ویژه ی خود داشته اند که گره فارسی از آن پدید آمده و ابتکار شمالی ها به گره متقارن به ترکی انجامیده است؛ نیز از آنجا که گره ترکی در سرزمین باستانی سکاها رایج بوده است و نیز قوم هایی آن را به کار می برند که با شمال در تماس بوده یا از آنجا آمده اند، می توان احتمال داد که ابتکار سکاها باشد که کهن ترین نمونه ی اصیل آن قالی پازیریک و تنها یادگار اصیل آن در بافته های قدیم سیستان است.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 12 الی 16

ادامه مطلب