فرش تاریخی وجواهر نشان بهارستان
فرش تاریخی وجواهر نشان بهارستان
حاشیه
د
منبع:حشمتی رضوی/فضل الله/تاریخ فرش-سیر تحول و تطور فرشبافی/1389/تهران/سمت/صفحه 140 الی 144
فرش بهارستان که اکثر کارشناسان آن را با فرش بهار خسرو یکی می دانند به گزارش طبری شصت رش پهنا وشصت رش درازا داشته است (رش یا ارش:واحد طول است.فاصله نوک انگشت میانی تا آرنج ) فرش مذکور همان طور که در صفحات آتی به جزئیات آن اشاره خواهد شد در کاخ تیسفون تالار بار عام کاخ خسرو پرویز را مفروش می کرده است.طرح فرش مذکور شکل یک«باغ» را داشته با نهرهایی که فرش را به چهار قسمت تقسیم می کرده است.حاشیه فرش با سنگهای گرانب ها مانند زمرد،یاقوت،مروارید وفیروزه آراسته بوده است که به نظر چمنزاری سرسبز و بهار را تداعی می کرده است.این فرش هنگام فتح تیسفون به دست جنگجویان فاتح افتاد وبه عنوان یک غنیمت جنگی به قطعاتی تقسیم شد و هر قطعه آن به فردی واگذار گردید.نگاهی به تاریخ،ما را از این امر بیشتر مطلع می کند.
در زمان خلیفه دوم در سال13ق که مصادف با سلطنت یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است اعراب به فرماندهی ابو عبید ثقفی به ایران حمله می کنند ولشکریان رستم فرخ زاد را شکست می دهنددر این جنگ ابو عبید ثقفی کشته می شود وخلیفه نیز سعد ابن ابی وقاص را به سرداری سپاه اسلام بر می گزیند.او در قادسیه با سپاه رستم فرخ زاد به جنگ می پردازد ورستم در این جنگ به قتل می رسد واعراب به مداین حمله می کنند و... .حال به ذکر نقل قول سه تاریخ نگار مشهور قدیم می پردازیم که در باره اوصاف وسرنوشت این فر ش گزارش های موثقی ارائه داده اند:
الف)فرش بهارستان به روایت محمد بن جریر طبری
محمد بن جریرطبری (حدود 226-310ق)راجع به توصیف فرش بهارستان در تاریخ طبری می گوید:
بساطی یافتند از دیبا شست ارش اندر شست ارش...به زمستان باز کردندی بدان وقت کی هیچ جای گلی شکفته نبودی وبه جهانیان اندر سبزی نبودی وآن بساط را گرداگرد کنارهاش همه زمرد وزبر جد سبز یافته...وعمر آن همه گوهرها آن بساط را پاره پاره کرد وهرکس زا به قسمت راست کرد... .
ب)فرش بهارستان به روایت ابوعلی بلعمی
در تاریخ نامه طبری که به وسیله ابوعلی بلعمی به فارسی برگردانیده شده است(سال352 هـ)اختلاف های جزئی در متن عبارات دیده می شود.
بلعمی اشاره می کند:
ودیگر از آن چیزها آن بود که اندر خزینه،فرش بود یک بساط سیصد[شصت؟] رش بالا اندر شصت رش پهنا،وآن را فرش زمستانی خواندندی.ملکان عجم آن را اندر زمستان باز کردندی وبر وی نشستندی.بدان وقت که اندر جهان سبزی وشکوفه نماندی.وبر لبه های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد سبز بافته بود،چنان که چون بنگریستندی پنداشتی که مبقله است یا کشتزاری.و اندر آن همه گوهرها اندر نشانده به رنگ[هرچه] اندر همه جهان اسپر غم است وشکوفه.وسعد آن بساط را همچنان سوی عمر فرستاد... .
پس عمر آن همه میان مردمان قسمت کرد،هرکسی به مقدار دیوان وی که زیادت بود بداد.و از آن بساط یک به علی بن ابی طالب[ع] را داد.واو به هشت هزار درم بفروخت وخلق جهان از مشرق تا مغرب ومصر ویمن روی به مدینه نهادند وبخریدند آن گوهرها و زرسیم،وهرچه دیناری ارزید به دانگی می خریدند.
پ)فرش بهارستان به روایت ابوعلی مسکویه رازی
ابوعلی مسکویه رازی(320-421هـ.ق) در کتاب تجارب الامم ذیل فتح مداین وغنایم جنگ چنین می نگارد:
سعد چون از کار بهر کردن دستاورد های جنگ وجدا کردن پنج یک اش بپرداخت.درباره فرش بهارستان[=قطف] وبهای آن بپرسید.برای آن بهایی نشناختند.پس،از یاران پرسید:«آیا می پذیرید که چهار پنجم آن چشم بپوشیم وآن را یکپارچه به نزد عمر فرستیم،تا با آن هرچه خود خواهد کند؛چه،ما در میان خود بهتر نتوانیم اش کرد؟»
یاران گفتند:«می پذیریم،اگر این چنین است،هم در راه خدا ببخش».
چنین شد که آن را به نزد عمر فرستادند.شصت گز در شصت گز بود.به گستره یک گریب بود.در نقش آن راهها می دیدی که از نگاره های گوناگون پدید شده بود،و جویباری از گوهرها که در بافت آن به کار برده بودند و دیری که در میانه به چشم می خورد:بر کناره های آن کشتزاری بود سرسبز و پرگیاه.بر آن نگاره هایی بنگاشته بودند که در خور زمستان بود،آنگاه که گلها بروند.هرگاه می گساری می خواستند،بر آن می نشستند وگفتی که در بوستان به بزم نشسته اند.
زمین اش،زمینه فرش را می گویم،زربفت بود ونقش آن از گوهرها که بر آن نشانیده بودند.بر شاخه های زرین اش گلهایی از زر وسیم بود وبرگهای آن از دیبای زربفت.تازیان نام قطف بر آن نهاده بودند.
فرش را همین که به نزد عمر در مدینه آوردند عمر مردم را گرد کرد.با آنان سخن راند وکار فرش را باز گفت واز ایشان رای خواست،تا با آن چه کند.رای شان همساز نبود.برخی گفتند:عمر خود بگیرد واز آن خویش کند.برخی به رای عمر وا گذاشتند.برخی تباه گفتند وآشوب کردند.
...پس،آن فرش را تکه تکه کرد ودر میان یاران بهر کرد.به علی[ع] تکه ای رسید که بیست هزار بفروخت واز تکه های دیگر بهتر نبود.
در زمان خلیفه دوم در سال13ق که مصادف با سلطنت یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است اعراب به فرماندهی ابو عبید ثقفی به ایران حمله می کنند ولشکریان رستم فرخ زاد را شکست می دهنددر این جنگ ابو عبید ثقفی کشته می شود وخلیفه نیز سعد ابن ابی وقاص را به سرداری سپاه اسلام بر می گزیند.او در قادسیه با سپاه رستم فرخ زاد به جنگ می پردازد ورستم در این جنگ به قتل می رسد واعراب به مداین حمله می کنند و... .حال به ذکر نقل قول سه تاریخ نگار مشهور قدیم می پردازیم که در باره اوصاف وسرنوشت این فر ش گزارش های موثقی ارائه داده اند:
الف)فرش بهارستان به روایت محمد بن جریر طبری
محمد بن جریرطبری (حدود 226-310ق)راجع به توصیف فرش بهارستان در تاریخ طبری می گوید:
بساطی یافتند از دیبا شست ارش اندر شست ارش...به زمستان باز کردندی بدان وقت کی هیچ جای گلی شکفته نبودی وبه جهانیان اندر سبزی نبودی وآن بساط را گرداگرد کنارهاش همه زمرد وزبر جد سبز یافته...وعمر آن همه گوهرها آن بساط را پاره پاره کرد وهرکس زا به قسمت راست کرد... .
ب)فرش بهارستان به روایت ابوعلی بلعمی
در تاریخ نامه طبری که به وسیله ابوعلی بلعمی به فارسی برگردانیده شده است(سال352 هـ)اختلاف های جزئی در متن عبارات دیده می شود.
بلعمی اشاره می کند:
ودیگر از آن چیزها آن بود که اندر خزینه،فرش بود یک بساط سیصد[شصت؟] رش بالا اندر شصت رش پهنا،وآن را فرش زمستانی خواندندی.ملکان عجم آن را اندر زمستان باز کردندی وبر وی نشستندی.بدان وقت که اندر جهان سبزی وشکوفه نماندی.وبر لبه های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد سبز بافته بود،چنان که چون بنگریستندی پنداشتی که مبقله است یا کشتزاری.و اندر آن همه گوهرها اندر نشانده به رنگ[هرچه] اندر همه جهان اسپر غم است وشکوفه.وسعد آن بساط را همچنان سوی عمر فرستاد... .
پس عمر آن همه میان مردمان قسمت کرد،هرکسی به مقدار دیوان وی که زیادت بود بداد.و از آن بساط یک به علی بن ابی طالب[ع] را داد.واو به هشت هزار درم بفروخت وخلق جهان از مشرق تا مغرب ومصر ویمن روی به مدینه نهادند وبخریدند آن گوهرها و زرسیم،وهرچه دیناری ارزید به دانگی می خریدند.
پ)فرش بهارستان به روایت ابوعلی مسکویه رازی
ابوعلی مسکویه رازی(320-421هـ.ق) در کتاب تجارب الامم ذیل فتح مداین وغنایم جنگ چنین می نگارد:
سعد چون از کار بهر کردن دستاورد های جنگ وجدا کردن پنج یک اش بپرداخت.درباره فرش بهارستان[=قطف] وبهای آن بپرسید.برای آن بهایی نشناختند.پس،از یاران پرسید:«آیا می پذیرید که چهار پنجم آن چشم بپوشیم وآن را یکپارچه به نزد عمر فرستیم،تا با آن هرچه خود خواهد کند؛چه،ما در میان خود بهتر نتوانیم اش کرد؟»
یاران گفتند:«می پذیریم،اگر این چنین است،هم در راه خدا ببخش».
چنین شد که آن را به نزد عمر فرستادند.شصت گز در شصت گز بود.به گستره یک گریب بود.در نقش آن راهها می دیدی که از نگاره های گوناگون پدید شده بود،و جویباری از گوهرها که در بافت آن به کار برده بودند و دیری که در میانه به چشم می خورد:بر کناره های آن کشتزاری بود سرسبز و پرگیاه.بر آن نگاره هایی بنگاشته بودند که در خور زمستان بود،آنگاه که گلها بروند.هرگاه می گساری می خواستند،بر آن می نشستند وگفتی که در بوستان به بزم نشسته اند.
زمین اش،زمینه فرش را می گویم،زربفت بود ونقش آن از گوهرها که بر آن نشانیده بودند.بر شاخه های زرین اش گلهایی از زر وسیم بود وبرگهای آن از دیبای زربفت.تازیان نام قطف بر آن نهاده بودند.
فرش را همین که به نزد عمر در مدینه آوردند عمر مردم را گرد کرد.با آنان سخن راند وکار فرش را باز گفت واز ایشان رای خواست،تا با آن چه کند.رای شان همساز نبود.برخی گفتند:عمر خود بگیرد واز آن خویش کند.برخی به رای عمر وا گذاشتند.برخی تباه گفتند وآشوب کردند.
...پس،آن فرش را تکه تکه کرد ودر میان یاران بهر کرد.به علی[ع] تکه ای رسید که بیست هزار بفروخت واز تکه های دیگر بهتر نبود.
حاشیه
د
ر باره فرش چهار فصل بهار خسرو یا بهارستان که عربها آن را«بساط الشتاء»می گویند حرف وحدیث زیاد گفته اند:
گروه اول)گفته اند که این فرش به حکم آنکه سراسر جواهر نشان بوده است نمی توانسته گره بافته خوابدار باشد. در پاسخ این گروه باید گفت اولا«حاشیه»فرش گوهر نشان بوده است نه متن آن.خود طبری اشاره می کند:«آن بساط را گرداگرد کناره هایش همه به زمرد وزبر جد سبز بافته...».به یقین مقصود از «کناره ها» همان «حاشیه» قالی است،در ثانی مگر روی فرش گره خورده وخوابدار را نمی توان با انواع گوهرهای مختلف به صورت سوزن دوزی پوشش داد؟
گروه دوم) دسته ای هستند که روی بزرگی مساحت این فرش انگشت می گذارند ومی گویند چطور چنین فرش بزرگی روی دار قالی بافی(حتما چوبی) مستقر شده است؟پاسخ به این ایراد وقتی میسر است که اولا در نظر داشته باشیم که علاوه بر اینکه امکان سر هم کردن چوبهای دار وجود داشته است امکان چند تکه بافتن فرش هم وجود دارد.تولید فرشی در حدود 5هزار متر مربع در سالهای اخیر با همین روش بوده است.ثانیا تنه درختان بزرگی که بتواند برای ساختن داربزرگ قالی بافی مورد استفاده قرار گیرند در گذشته هم مثل امروز در دسترس بوده است.طول درختان در گذشته در مقایسه با امروز تفاوتی نکرده است.
گروه سوم) آنانی هستند که چون نمونه ای حتی تکه پاره ای از فرش بهارستان در اختیارشان قرار نگرفته است از این نظر نقل قولهای تاریخی را نوعی داستان پردازی وتخیلی می دانند وحتی در موقع پژوهش سیر تحولات فرش از بحث این گونه فرشها صرف نظر می کنند.واقعیت این است که به این گروه پاسخی نباید داد.زیرا مسئله کاملا روشن است.امروزه ارزش تحقیقات تاریخی وحتی پژوهشهایی که روی موضوعات اساطیری انجام می شود بر کسی پنهان نیست.بدیهی است که تردید در چگونگی مستندات تاریخی ومیزان اعتبار آن،مساله دیگری است که ارتباطی به این موضوع ندارد.
گروه چهارم)برخی از پژوهشگران با تمسک به شاهنامه فردوسی از فرشهایی یاد می کنند که در شاهنامه فردوسی آمده است وآن را به فرش بهار خسرو نسبت می دهند یا آن را فرش دیگری می دانند.اخیرا یکی از مولفان براساس استنباط از یکی از ابیات شاهنامه در بخش پادشاهی خسرو پرویز از بیتی یاد می کند که در آن به«فرش بزرگ» اشاره شده است:
بزرگان برو گوهر افشاندند که فرش بزرگش همی خواندند
در حالی که در نسخه تصحیح شده به وسیله استاد سعید نفیسی اصلا واژه «فرش» در این بیت به کار نرفته و«فّر بزرگ»آمده که با اصل ماجرا که توصیف«جامه زربفت»باشد نزدیک تر است.بیت چنین است:
بزرگان گوهر برافشاندند که فر بزرکیش همی خواندند
بنابراین به نظر می رسد غیر از فرش بهارخسرو(که مشخصات آن با فرش بهارستان یکی است)فرش بزرگ دیگری در دوره ساسانیان احتمالا وجود نداشته است.
گروه اول)گفته اند که این فرش به حکم آنکه سراسر جواهر نشان بوده است نمی توانسته گره بافته خوابدار باشد. در پاسخ این گروه باید گفت اولا«حاشیه»فرش گوهر نشان بوده است نه متن آن.خود طبری اشاره می کند:«آن بساط را گرداگرد کناره هایش همه به زمرد وزبر جد سبز بافته...».به یقین مقصود از «کناره ها» همان «حاشیه» قالی است،در ثانی مگر روی فرش گره خورده وخوابدار را نمی توان با انواع گوهرهای مختلف به صورت سوزن دوزی پوشش داد؟
گروه دوم) دسته ای هستند که روی بزرگی مساحت این فرش انگشت می گذارند ومی گویند چطور چنین فرش بزرگی روی دار قالی بافی(حتما چوبی) مستقر شده است؟پاسخ به این ایراد وقتی میسر است که اولا در نظر داشته باشیم که علاوه بر اینکه امکان سر هم کردن چوبهای دار وجود داشته است امکان چند تکه بافتن فرش هم وجود دارد.تولید فرشی در حدود 5هزار متر مربع در سالهای اخیر با همین روش بوده است.ثانیا تنه درختان بزرگی که بتواند برای ساختن داربزرگ قالی بافی مورد استفاده قرار گیرند در گذشته هم مثل امروز در دسترس بوده است.طول درختان در گذشته در مقایسه با امروز تفاوتی نکرده است.
گروه سوم) آنانی هستند که چون نمونه ای حتی تکه پاره ای از فرش بهارستان در اختیارشان قرار نگرفته است از این نظر نقل قولهای تاریخی را نوعی داستان پردازی وتخیلی می دانند وحتی در موقع پژوهش سیر تحولات فرش از بحث این گونه فرشها صرف نظر می کنند.واقعیت این است که به این گروه پاسخی نباید داد.زیرا مسئله کاملا روشن است.امروزه ارزش تحقیقات تاریخی وحتی پژوهشهایی که روی موضوعات اساطیری انجام می شود بر کسی پنهان نیست.بدیهی است که تردید در چگونگی مستندات تاریخی ومیزان اعتبار آن،مساله دیگری است که ارتباطی به این موضوع ندارد.
گروه چهارم)برخی از پژوهشگران با تمسک به شاهنامه فردوسی از فرشهایی یاد می کنند که در شاهنامه فردوسی آمده است وآن را به فرش بهار خسرو نسبت می دهند یا آن را فرش دیگری می دانند.اخیرا یکی از مولفان براساس استنباط از یکی از ابیات شاهنامه در بخش پادشاهی خسرو پرویز از بیتی یاد می کند که در آن به«فرش بزرگ» اشاره شده است:
بزرگان برو گوهر افشاندند که فرش بزرگش همی خواندند
در حالی که در نسخه تصحیح شده به وسیله استاد سعید نفیسی اصلا واژه «فرش» در این بیت به کار نرفته و«فّر بزرگ»آمده که با اصل ماجرا که توصیف«جامه زربفت»باشد نزدیک تر است.بیت چنین است:
بزرگان گوهر برافشاندند که فر بزرکیش همی خواندند
بنابراین به نظر می رسد غیر از فرش بهارخسرو(که مشخصات آن با فرش بهارستان یکی است)فرش بزرگ دیگری در دوره ساسانیان احتمالا وجود نداشته است.
منبع:حشمتی رضوی/فضل الله/تاریخ فرش-سیر تحول و تطور فرشبافی/1389/تهران/سمت/صفحه 140 الی 144