بافته های سیستان و همسایگان آن
در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:
بافته های سیستان و همسایگان آن
قالی سیستان هم به دلیل تاریخ طولانی خویش و هم به دلیل قرار گرفتن در مرکز جهان قدیم، بی شک از قالی های همسایه تأثیر پذیرفته و در آنها اثر گذاشته است. قالی هایی که بر زیراندازهای سیستانی اثر گذاشته اند، بافته ی ایرانیان همسایه و احيانا ترکمن ها هستند و همین ها هم از قالی سیستان تأثیر پذیرفته اند، اقوام غیر ایرانی این منطقه، مثل دراویدی هاو هندوها قالیبافی نداشته اند و در شبه قاره ی هند سابقه ی قالیبافی از قرن دوازدهم هجری (هفدهم میلادی) است.
از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.
(صفحه 48)
قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.
کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.
رابطه با بلوچ ها
از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.
(صفحه 48)
رابطه با ترکمن ها
قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.
رابطه با کردها
کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.
اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 45 الی 53
بازدید کننده گرامی ، شما به عضویت سایت در نیامده اید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.