بیوگرافی شادروان احمد یزدان پناه مشهور به دیلمقانی
بیوگرافی شادروان احمد یزدان پناه مشهور به دیلمقانی
منبع:تاریخ کرمان،محمود متدین(همت)،چاپ هفتم-1389،انتشارات گلی
شادروان احمد پزدان پناه فرزند حاج نظر علی کرمانی است و چون در جوانی شرکتی با حاج محمد حسن دیلمقانی که اهل تبریز وبه کرمان آمده بود وتجارت فرش داشت،نموده بود.روی این اصل با وصف آنکه شراکت خود را با محمد حسن به هم زد باز مردم احمد را به همان نام دیلمقانی خطاب و به همین اسم مشهور گشت.
مرحوم احمد دیلمقانی در جوانی ثروت و مال زیادی نداشت ولی توکلی بزرگ داشت و پس از آن که با محمد حسن دیلمقانی به هم زد و به تنهایی به تجارت مشغول گشت به اندک مدت سرمایه و پول زیادی به دست آورد.
مرحوم احمد دیلمقانی تجارت قالی کرمان را داشت وسیله او قالی های بسیار اعلی و ظریف بافته و آماده می گشت. او قالی موجود را عدل بندی به آمریکا و انگلیس وآلمان می فرستاد و چون قالی او بی عیب و قشنگ و خوش نقش بود مشتری های زیادی در خارجه مخصوصا در آمریکا پیدا نمود.
مرحوم دیلمقانی چون رونقی در کار خود دید وسفارشات زیادی به او می رسید کارخانه های خود را توسعه و زیاد نمود و غیر از شهر کرمان در زرند و راور و ماهان و دهات دیگر کارخانه هایی دایر و تقریبا می توانیم ادعا نماییم در آن عصر فرش کرمان را به انحصار خود در آورد وچون شهرت او همه جا پخش شد عده ای دیگر از مردم کرمان کار وکسب قبلی خود را رها نموده و قالی بافی را انتخاب واتفاقا آن اشخاص هم به اندک مدت ثروت هنگفتی از این راه بدست آوردند.
مرحوم احمد دیلمقانی چون رقیب و همکارهای زیادی پیدا نمود در صدد بر آمد تا دست به کشاورزی و احداث باغ های پسته بزند و چون شهرستان های زرند و راور جهت پسته کاری مرغوب بود روی این اصل آن محل را انتخاب و شروع به احداث باغات وسیع و پسته کاری نمود و کم کم دهات بایر را خرید و آباد نمود و از این طریق ثروت و درآمد خوبی به دست آورد و به اندک زمان جزو مالکین بزرگ شهر کرمان در آمد و در یک موقع آن قدر درآمد زیاد تحصیل نمود که هیچ کس در مقابل او نمی توانست عرض اندام نماید و مالکین عمده سابق پشت سر او قرار گرفتند و عده ای از روی حسادت به مخالفت با او برخاستند ولی جرات آن را که به ظاهر با او وارد دعوا شوند نداشتند به لحاظ آن که احمد دیلمقانی چون دستی باز و به پول و قالی و پسته اهمیتی نمی داد و همیشه به فقرا و بی بضاعت ها کمک می نمود طرفداران زیاد داشت.
مرحوم دیلمقانی صفت پلنگ داشت وهیچکس را بالای دست خود نمی توانست ببیند.روی این مرام بود که عده ای با او سخت دشمن شده و مخفیانه جلسه تشکیل داده ودر آن جلسه هم قسم شدند تا دیلمقانی را به هر طریق که ممکن شود از بین ببرند و پول های زیادی روی هم گذارده وبه چهار نفر از الواط واشرار دادند وآنها را وادار نمودند تا دربین راه زرند وکرمان جلو او را گرفته وبا گلوله تفنگ او را هلاک سازند.
مرحوم احمد دیلمقانی از همه جا بی خبر سوار به ماشین شخصی شده و به اتفاق دو نفر از بستگان خود به طرف کرمان حرکت می نماید دزدان که تحریک شده و قصد قتل او را داشتند در بین راه که جای مناسبی جهت این کار شوم بود انتخاب و کمین می نمایند و چون ماشین به آن محل می رسد اول تیر زده و طایرها را خالی می نمایند راننده می گوید این ها دزد هستند و باید به همین حال برویم تا از خطر بگذریم ولی شادروان چون به خود مغرور بوده به راننده می گوید بایست من به آن ها پول می دهم غیر از پول از من چه می خواهند راننده ماشین ر ا خاموش چهار نفر دزدان مسلح جلو آمده خطاب به احمد دیلمقانی می گویند بیا پائین،احمد به آن ها می گوید اگر پول می خواهید همراه دارم چه مبلغ لازم است بگیرید دنبال کار خود بروید.
یکی از آن ها می گوید ما آمده ایم تا تو را خلاص کنیم و اگر تمام ثروت خود را بدهی غیر ممکن است بگذاریم زنده بمانی چون قسم خورده ایم.
احمد دیلمقانی دو نفر از آن ها را می شناسد خطاب به آن دو نفر می گوید مگر شما نبودید که من به شما پول گندم و فلان فلان دادم الحال این سزای نیکی است یکی از آن دزدان که خیلی هتاک بی شرم بوده قنداق تفنگ را به فرق احمد زده و فحاشی نموده به رفقا می گوید چرا معطل هستید احمد می گوید حال که تقدیر این طریق پیش آمد و من باید بمیرم بگذارید یک سیگار بکشم یکی از آن ها سیگار او را آتش می زند در حال کشیدن سیگار بوده که تیر به قلب و مغز او خالی نموده و نقش زمین می گردد و دزدان چون مطمئن می شوند که احمد خلاص شد راننده و دو نفر دیگر را که قبلا شانه های آن ها را بسته بودند عقب تر برده داخل چاه کوچکی که عمق زیادی نداشته آن ها را می اندازند و متواری می شوند صبح که روشن می شود و کاروان هایی در آمد و رفت بودند چون این منظره وحشتناک را می بینند خبر به کرمان و زرند می دهند و چون از طرف پاسگاه می آیند و آن سه نفر که عقب تر در چاه بوده بیرون می آورند آن ها شرح قضیه را بیان کردند خلاصه جسد آن مرحوم را به کرمان حمل تمام دکانین بسته و مردم جمع شده با ناله و سینه زدن و عزاداری مفصلی نعش آن شادروان را به مسجد صاحب الزمان برده به خاک می سپارند.
احمد دیلمقانی چون فرزندی نداشت تمام ثروت و املاک او به برادر و خواهرانش رسید و چون قبلا خیال داشت مریض خانه مجهزی بسازد و حتی زمین آن را خریده و آماده نموده بود مرحوم محمد ارجمند به وارث گفت چون من خیال دارم مریض خانه بسازم شما خوب است که به جای مریض خانه پرورشگاهی بسازید وارث قبول نمودند و باغ مسکونی آن مرحوم را که در محل زریف واقع بود جهت نگاهداری و محل پرورشگاه تشخیص دادند و آن را به نام دیلمقانی نامگذاری نمودند و جهت هزینه و نگاهداری و تربیت اطفال چند ملک از املاک آن مرحوم را وقف نمودند.
قتل دیلمقانی در مرداد1322شمسی اتفاق افتاد و از طرف دولت قاتلین تعقیب وبه مجازات رسیدند و اشخاصی که محرک بودند آن ها نیز به مکافات الهی دچار و هر کدام سرنوشت شومی پیدا کردند.
مرحوم احمد دیلمقانی در جوانی ثروت و مال زیادی نداشت ولی توکلی بزرگ داشت و پس از آن که با محمد حسن دیلمقانی به هم زد و به تنهایی به تجارت مشغول گشت به اندک مدت سرمایه و پول زیادی به دست آورد.
مرحوم احمد دیلمقانی تجارت قالی کرمان را داشت وسیله او قالی های بسیار اعلی و ظریف بافته و آماده می گشت. او قالی موجود را عدل بندی به آمریکا و انگلیس وآلمان می فرستاد و چون قالی او بی عیب و قشنگ و خوش نقش بود مشتری های زیادی در خارجه مخصوصا در آمریکا پیدا نمود.
مرحوم دیلمقانی چون رونقی در کار خود دید وسفارشات زیادی به او می رسید کارخانه های خود را توسعه و زیاد نمود و غیر از شهر کرمان در زرند و راور و ماهان و دهات دیگر کارخانه هایی دایر و تقریبا می توانیم ادعا نماییم در آن عصر فرش کرمان را به انحصار خود در آورد وچون شهرت او همه جا پخش شد عده ای دیگر از مردم کرمان کار وکسب قبلی خود را رها نموده و قالی بافی را انتخاب واتفاقا آن اشخاص هم به اندک مدت ثروت هنگفتی از این راه بدست آوردند.
مرحوم احمد دیلمقانی چون رقیب و همکارهای زیادی پیدا نمود در صدد بر آمد تا دست به کشاورزی و احداث باغ های پسته بزند و چون شهرستان های زرند و راور جهت پسته کاری مرغوب بود روی این اصل آن محل را انتخاب و شروع به احداث باغات وسیع و پسته کاری نمود و کم کم دهات بایر را خرید و آباد نمود و از این طریق ثروت و درآمد خوبی به دست آورد و به اندک زمان جزو مالکین بزرگ شهر کرمان در آمد و در یک موقع آن قدر درآمد زیاد تحصیل نمود که هیچ کس در مقابل او نمی توانست عرض اندام نماید و مالکین عمده سابق پشت سر او قرار گرفتند و عده ای از روی حسادت به مخالفت با او برخاستند ولی جرات آن را که به ظاهر با او وارد دعوا شوند نداشتند به لحاظ آن که احمد دیلمقانی چون دستی باز و به پول و قالی و پسته اهمیتی نمی داد و همیشه به فقرا و بی بضاعت ها کمک می نمود طرفداران زیاد داشت.
مرحوم دیلمقانی صفت پلنگ داشت وهیچکس را بالای دست خود نمی توانست ببیند.روی این مرام بود که عده ای با او سخت دشمن شده و مخفیانه جلسه تشکیل داده ودر آن جلسه هم قسم شدند تا دیلمقانی را به هر طریق که ممکن شود از بین ببرند و پول های زیادی روی هم گذارده وبه چهار نفر از الواط واشرار دادند وآنها را وادار نمودند تا دربین راه زرند وکرمان جلو او را گرفته وبا گلوله تفنگ او را هلاک سازند.
مرحوم احمد دیلمقانی از همه جا بی خبر سوار به ماشین شخصی شده و به اتفاق دو نفر از بستگان خود به طرف کرمان حرکت می نماید دزدان که تحریک شده و قصد قتل او را داشتند در بین راه که جای مناسبی جهت این کار شوم بود انتخاب و کمین می نمایند و چون ماشین به آن محل می رسد اول تیر زده و طایرها را خالی می نمایند راننده می گوید این ها دزد هستند و باید به همین حال برویم تا از خطر بگذریم ولی شادروان چون به خود مغرور بوده به راننده می گوید بایست من به آن ها پول می دهم غیر از پول از من چه می خواهند راننده ماشین ر ا خاموش چهار نفر دزدان مسلح جلو آمده خطاب به احمد دیلمقانی می گویند بیا پائین،احمد به آن ها می گوید اگر پول می خواهید همراه دارم چه مبلغ لازم است بگیرید دنبال کار خود بروید.
یکی از آن ها می گوید ما آمده ایم تا تو را خلاص کنیم و اگر تمام ثروت خود را بدهی غیر ممکن است بگذاریم زنده بمانی چون قسم خورده ایم.
احمد دیلمقانی دو نفر از آن ها را می شناسد خطاب به آن دو نفر می گوید مگر شما نبودید که من به شما پول گندم و فلان فلان دادم الحال این سزای نیکی است یکی از آن دزدان که خیلی هتاک بی شرم بوده قنداق تفنگ را به فرق احمد زده و فحاشی نموده به رفقا می گوید چرا معطل هستید احمد می گوید حال که تقدیر این طریق پیش آمد و من باید بمیرم بگذارید یک سیگار بکشم یکی از آن ها سیگار او را آتش می زند در حال کشیدن سیگار بوده که تیر به قلب و مغز او خالی نموده و نقش زمین می گردد و دزدان چون مطمئن می شوند که احمد خلاص شد راننده و دو نفر دیگر را که قبلا شانه های آن ها را بسته بودند عقب تر برده داخل چاه کوچکی که عمق زیادی نداشته آن ها را می اندازند و متواری می شوند صبح که روشن می شود و کاروان هایی در آمد و رفت بودند چون این منظره وحشتناک را می بینند خبر به کرمان و زرند می دهند و چون از طرف پاسگاه می آیند و آن سه نفر که عقب تر در چاه بوده بیرون می آورند آن ها شرح قضیه را بیان کردند خلاصه جسد آن مرحوم را به کرمان حمل تمام دکانین بسته و مردم جمع شده با ناله و سینه زدن و عزاداری مفصلی نعش آن شادروان را به مسجد صاحب الزمان برده به خاک می سپارند.
احمد دیلمقانی چون فرزندی نداشت تمام ثروت و املاک او به برادر و خواهرانش رسید و چون قبلا خیال داشت مریض خانه مجهزی بسازد و حتی زمین آن را خریده و آماده نموده بود مرحوم محمد ارجمند به وارث گفت چون من خیال دارم مریض خانه بسازم شما خوب است که به جای مریض خانه پرورشگاهی بسازید وارث قبول نمودند و باغ مسکونی آن مرحوم را که در محل زریف واقع بود جهت نگاهداری و محل پرورشگاه تشخیص دادند و آن را به نام دیلمقانی نامگذاری نمودند و جهت هزینه و نگاهداری و تربیت اطفال چند ملک از املاک آن مرحوم را وقف نمودند.
قتل دیلمقانی در مرداد1322شمسی اتفاق افتاد و از طرف دولت قاتلین تعقیب وبه مجازات رسیدند و اشخاصی که محرک بودند آن ها نیز به مکافات الهی دچار و هر کدام سرنوشت شومی پیدا کردند.
منبع:تاریخ کرمان،محمود متدین(همت)،چاپ هفتم-1389،انتشارات گلی
بازدید کننده گرامی ، شما به عضویت سایت در نیامده اید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.